آسيب شناسي رشد و بلوغ نوجوانان


گفت و گو با دكتر محمد ولي سهامي ،(متخصص روانپزشكي كودك و نوجوان)

تعريفي از غرور نوجواني

غرور عملاً به عنوان يك صفت وقتي به وجود مي آيد كه انسان تا حدودي داراي افكار و آرمان و پايبندي به آنها باشد به طوري كه اگر بر خلاف آنها صحبتي شد، به هم بريزد. در واقع شكل گيري غرور در سن بلوغ آغاز مي شود. به اين ترتيب فرد جست و جوگر و به دنبال فلسفه اي براي زندگي است.
تجربه من نشان مي دهد حدود 25 درصد كساني كه به سن بلوغ مي رسند جست و جوگري را آغاز مي كنند و اين عده در اين ميان به ارزش هايي مي رسند. اين ارزش ها ممكن است ارزش هاي مذهبي يا فرهنگي و يا در مورد عدالت اجتماعي باشد بهر حال اين ارزش ها براي آنها خيلي عزيز است . كساني هم كه اين جست و جو گري را دنبال نمي كنند. ارزش هايي را كه به آنها داده شده در واقع قبول كرده و دروني اش مي كنند.
آنها هم به ايده هاي خودشان خيلي پايبندند و زماني كه اين ايده ها به صورتي مورد حمله قرار بگيرد، چون اين ايده ها قسمتي از جهان بيني شان و حتي بخشي از وجود آنها محسوب مي شود آن وقت ديگر بحث تفاوت فكري و ايجاد دلخوري نيست بلكه واكنش فرد در واقع يك دلخوري عاطفي است كه نام آن را غرور مي گذاريم. انگار كه او را كم گرفته ايد و گويا به وجود او بي اعتنايي كرده ايد نه به فكرش.
به طور دقيق تر در چه سني غرور نوجواني شكل مي گيرد؟ منظور من از غرور آن چيزي است كه به نوجوان هويت مي دهد و از نظر سني لازمه وجود اوست.
از هفت تا ده سالگي در ده سالگي است كه نوجوان باورهايش را قبول مي كند. مي گويند درست و غلط از هفت سالگي سراغ انسان مي آيد.
انسان افكاري براي خودش دارد كه دنيا را از درون آنها مي بيند و در واقع اين افكار جهان او را توجيه مي كنند. آنها افكاري است كه فرد از داشتن آنها سرافراز است و خودش را با آن به نوعي هماهنگ كرده است به عبارتي آن افكار قسمتي از هويت فرد است و تمام آن نيست. چون هويت خيلي وسيع تر است . مثلاً اينكه من به كجا تعلق دارم . من خودم مال كي هستم و ... اينها همه جمع مي شود و هويت را مي سازد. ولي آن قسمت بزرگ هويتم فكرهاي من است كه به من يك فرديت مي دهد و با فرديت هاي بقيه فرق دارد.
بله من دوست دارم اين تعريفي را كه شما از غرور كرديد نماينده يا نشان دهنده احترام به خود بنامم. مي دانيد تواضع به طور كلي چيز خوبي است ولي اينكه آدم به خودش بد بگويد تواضع نيست چرا كه اگر آن چيزي كه متعلق به اوست دوست ندارد بايد آن را عوض كند. بنابر اين غرور به اين معناست كه فرد از آنچه به او رسيده و با آن در واقع سر مي كند خوشش بيايد اما متأسفانه در مورد جوان هاي ما بايد بگويم اين صفت احترام به خود يك كمي ضربه خورده است.
شايد به اين دليل ما به خودمان احترام نمي گداريم كه ديگران به ما احترام نگذاشته اند.
در بعضي خانواده ها ممكن است اين گونه باشد. يا اينكه به صورتي براي ما اين طور جا انداخته اند كه خود را كم ديدن صفت خوبي است پدر و مادرها گاهي خيلي الگوهاي عجيب و غريبي مي شوند بدتر از اين نيست كه مادر به بچه هفت ساله اش بگويد من آدم بدي هستم يا من بيسواد و بدبختم و تو مثل من نشو پدر و مادر براي بچه ها غول هايي هستند آنها مهمترين چيزهاي زندگي شان را تشكيل مي دهند يعني وقتي كسي به اين صورت خودش را در برابر بچه اش كوچك كند نه تنها كمكي به او نمي كند بلكه در واقع فرزندش را خرد مي كند و به او ضربه مي زند.
مي خواستم كمي در مورد بلوغ حرف بزنم. براي اينكه مشاهده مي كنم كه بچه بزرگ كردن براي پدر و مادرها در اين دوره مكافات شده يعني با هزار شك و ترديد روبرو هستند:
«آيا من كار درستي مي كنم ، بچه ام بيرون برود ، نرود چه بايد بكنم؟»
بلوغ عملاً مناسب انسان است حيوانات بلوغ شان خيلي كوتاه است و اصلاً ديده نمي شود شما گربه نوبالغ نديده ايد يا بچه گربه است و يا گربه اما در انسان دوران بلوغ حدود پنج تا شش سال طول مي كشد البته در دخترها اين دوران زودتر آغاز مي شود در حدود نه سالگي بستگي به ناحيه زيست دارد. هر جا هوا گرمتر است بلوغ زودتر سراغ انسان مي آيد. دوران بلوغ پسرها ديرتر آغاز مي شود در سن 13 و گاهي 14 سالگي اما خود اين سفر سفري است كه تغييرات بدني اش واقعاً فاحش است تا اندازه اي مثل تولدي در اين حيات است.
اما گرفتاري دوران بلوغ اين است كه نوجوان نمي داند با اين بدن تغيير كرده چه كار كند؟ بخصوص براي دخترها كه اين جهش شديدتر است اين مسأله شايد بيشتر مطرح شود.
گرفتاري اين است كه مردم به صورت ديگري آدم را نگاه مي كنند يعني من همان آدم سابق هستم منتهي به صورت ديگري به من نگاه مي شود به گونه اي ديگر در مورد من قضاوت مي شود و انتظار يك رفتار ديگر از من دارند. ولي من آن رفتار را بلد نيستم . فقط نگاهها و گوشه و كنايه ها را مي بينم و مي شنوم با خودمان مي گوييم ظاهراً‌ كاري كه ما قبلا ً‌مي كرديم مورد انتظار آنها نيست چيز ديگري از ما مي خواهند اما چه مي خواهند نمي دانيم.
بله قبلاً گفتم كه دوران بلوغ بين پنج تا شش سال طول مي كشد تغييرات درون مغزي نيز اگر همين مدت طول بكشد بلوغ را كامل مي ناميم ولي متأسفانه گاهي اين دوران 10 تا 20 سال طول مي كشد. يعني انسان را مي بينيد كه 25 سالش است اما بلوغ فكري ـ عاطفي در او پيش نيامده است.
بنابر اين براي پدر و مادرها خيلي مهم است كه بدانند در اين پسرشان كه در حال بالغ شدن است و بالغ شده قرار است در مغز او هم اتفاقاتي بيفتد يا نه؟ بلوغ با استقلال نسبي فرد خاتمه مي يابد.
علل آن به مسائلي بر مي گردد كه از نقطه نظر عاطفي اجازه رشد به ما نمي دهد . يكي از مشخصات اصلي بلوغ اين است كه نوجوان بتواند از نظر عاطفي يك فاصله تازه اي با اولياي خود ايجاد كند. ايجاد اين فاصله بخصوص براي پسرها از مادرهايشان و در دخترها از پدرانشان لازم است. لازمه رشد جدايي است . نه در حد ترك كردن خانه به اندازه اي كه آن رابطه تنگاتنگ ضعيف شود. يعني اين رابطه آن قدر قوي نباشد كه جوان اصلاً لازم نبيند كه دنبال پيدا كردن دوست برود.
بخصوص وقتي كه براي مثال پدر نباشد پسر ممكن است به مادر خيلي نزديك شود و با برعكس آن .
بله درست است حالت ديگر اينكه ممكن است مادر از پدر دلخور باشد و به حمايت پسر احتياج داشته باشد و يا ... به هر حال اين حالت ها بلوغ فكري را خيلي طولاني مي كند و بلوغ عاطفي را سالها عقب مي اندازد. به اين ترتيب نه آدم در فكر رابطه با دنياي خارج است و نه مي داند بقيه در حال چه كاري هستند. درست مثل اينكه در يك تله افتاده است.
اولاً وقتي مادري به پسرش خيلي نزديك است بايد در جواب سؤالهاي او عموماً بگويد نمي دانم درست نمي دانم و .... تا پسر در موارد خاص پيش پدرش برود. به هر حال درست است مرزها كشيده شده ، اتاق خواب ها جداست ، وارد اتاق شدن ، در زدن و ... اما پدر هم نقشي دارد. اين به عهده پدر است اين مفهوم را برساند كه اين زن مادر شماست ولي زن من است. من واقعاً از پسرها مي خواهم با مادرشان رسمي باشند.... براي مثال آنها بعد از صرف شام بايد بگويند شام خيلي خوبي بود خيلي ممنون مادر . ديگر از آنها گذشته كه بگويند اين شام خيلي بدي بود يا نمي خواهم آن را بخورم و ... بايد اين رفتارها كمي رسمي شود و بار عاطفي روابط تا اندازه اي پايين بيايد.
يا من به عنوان يك پدر از دختر 17 ساله ام خواستم لزومي ندارد او هر كاري مي كند به من بگويد پيام اين صحبت براي نوجوان خيلي مهم است و به او گفتم فقط مي خواهم بداني كه اگر مسأله اي داشتي مي تواني بيايي پيش بابا... هيچ لزومي ندارد كه فكر كني من با شنيدن آن شاخ در مي آورم و تعجب مي كنم اين گونه است كه يك پدر يا مادر مي تواند به فرزندش كمك كند اما اگر از پسر 18 ساله بپرسد كه كجا بودي؟ چه كار مي كردي ؟ به كي تلفن كردي؟ اينها اجازه جدايي ندادن است. يا وقتي من و همسرم مي خواهيم براي دو روز به لاهيجان برويم ديگر اجازه گرفتن و نگراني ندارد. او مي تواند تنها بماند.
بله به اين گونه يك فاصله هاي عاطفي كوتاهي ايجاد مي كنيم و به اين صورت پيام هايي را به او مي دهيم... آنها هم مي پذيرند. چون همين را مي خواهند. مي گويد مامان برو خيالت راحت باشد. البته مادرها مقصر نيستند كه اين تجربه ها ايجاد نمي شود براي بچه ها هم اين دوري فوق العاده سخت است. چون درون خود نوجوان هم دو نظر وجود دارد يكي مي گويد نمي تواند از مادرش جدا شود و نظر صحيح تر مي گويد از او فاصله بگيرد.
در همين جاست كه وقتي جوان نمي تواند اين فاصله را ايجاد كند كار نادرستي از او سر مي زند و با مادر خشونت مي كند.
براي اينكه جوان مي بيند با آرام صحبت كردن نتوانسته اين فاصله را ـ كه در واقع به آن نياز دارد- ايجاد كند اين است كه رابطه اش به خشونت مي انجامد.
بله به اين ترتيب نوجوان جدايي را ايجاد مي كند اما با خشونت و .... در حالي كه اگر پدر و مادرها بتوانند اين فاصله را به درستي شكل دهند ، 70 درصد اختلافات جوانها با اوليا از بين مي رود.
آخر بلوغ انسان اسم و رسم و هويت پيدا مي كند. همان هويتي كه يك بخش آن غرور است و بخش ديگرش فكر در واقع فرد داراي يك شخصيت ثابت مي شود.
اين تكرار رفتارهاست كه شخصيت ما را مشخص مي كند. وقتي يك بلوغ انتهاي موفقي دارد كه فرد بالغ شخصيت و اسم و رسمش مورد تأييد و علاقه خودش هم باشد.
شخصيت قابل پيش بيني داشته باشد. گرفتاري دوران بلوغ اين است كه نقش جوان نقش خيلي ساده اي است. بچه ها لباسهايشان را از جاي خاصي مي خرند، بايد نمره 20 بياورند، سر كلاس در مهماني نبايد زياد صحبت كنند ... يعني نقش آدم بالغ نسبتاً ساده است. كليشه هاي اجتماعي و رفتاري خيلي ساده دارد. وقتي تسبيح دستش مي گيرد مي گويند چرا اداي بزرگترها را در مي آوري اگر بگويد من بستني مي خواهم مي گويند بچه شدي؟ نمي داند كه بايد چه كار كند. وارد دشتي شده كه نقشه ندارد و طبيعي است وقتي نداني به كجا مي خواهي بروي در يك دشت بدون نقشه تنها چيزي كه كمكت مي كند همسفر است در واقع مهمترين وسيله براي طي كردن يك بلوغ سالم همين همسفر است يعني رفيق و دوست كه به داد بچه نابالغ مي رسد و درست همين جاست كه گرفتاريها و نگرانيهاي اوليا آغاز مي شود.
دوست ناباب هم كاملاً‌ حرف درستي است . در كتابهاي روانشناسي اختلالات رفتاري جوانان بالاي ليست قرار دارد و علت اختلالات رفتاري دوست بد است. به هر حال اين تجربه اي است كه بيشتر اوليا مي كنند. اين پسر نوجوان با يافتن يك فرد ديگر مثل خودش هم اتكا به نفسش زياد مي شود و هم دو نفري همديگر را حمايت مي كنند. حداقل به ريش هم نمي خندند. چون نياز نيست هر كس خودش را به ديگري ثابت كند. چون هر دو در يك حال هستند.
بايد بگويم نبود روابط اجتماعي چراغ قرمزي است براي ما روانپزشك ها يعني وقتي نوجوان در خانه نشسته است و بعد هم هر چه ما مي گوييم بيا ميهماني مي گويد نمي آيم و از مشخصات مهم او اين است كه به طور مرتب 20 مي گيرد و به جز رقابت در درس در رشته هاي ديگر رقابت نمي كند و فوق العاده به مادرش وابسته است و علائم وسواسي دارد اين موارد براي ما نگران كننده است و متأسفانه اين گروه گروه بزرگ و وسيعي است اگر چه بعضي از خانواده ها از اين وضعيت خيلي هم راضي اند و مي گويند چقدر پسر سر به راهي داريم.
اما واقعيت اين است جايي كه بايد نوجوان تأييد خودش را بگيرد و اساساً انتقاد را از آن زاويه مي پذيرد بابا و مامان نيست. به طور طبيعي شما مي بينيد وقتي تعريف پسرتان را مي كنيد آنقدر لذت نمي برد تا اينكه يك پسر همسنش اين تعريف را بكند. اگر از او انتقاد هم بكنيد به آن اندازه زورش نمي آيد تا يك همسنش اين انتقاد را از او بكند. مثلاً اينكه اين حركت مناسب سن من و تو نبود. بنابر اين آنجاست كه رفتارها ساخته مي شود. اگر اين آدمها دور و بر فرد نباشند، اين Feed back ها (بازخوردها و بازبيني ها) نيز وجود ندارد. اين مسأله خيلي پيچيده است.
موضوع ديگر كششي است كه نوجوان نسبت به جنس مخالف احساس مي كند . به صورت موردي كه قبلاً برايش مطرح نبوده است. اين افكاري است كه همه در مغز خودش است و اصلاً كسي هم نيست كه با او در اين زمينه حرف بزند، همين باعث مي شود كه به اشتباه در ذهنش ژيمناستيك بازي مي كند، جواب اختراع مي كند. يعني از دنياي واقعيت فوق العاده دور مي شود. به عبارتي موارد خيلي عجيب و غريب در اين بچه ها مي بينيم، از جمله روابط فوق العاده خشن آنها با مادرشان است و علت آن احساسي است كه نوجوان به مادرش دارد و از اين احساس مي ترسد.
براي اينكه او مي فهمد كه مادرش هم يك زن است و از اين احساس مي ترسد.
بله ترمزهاي زياد ديگري در اجتماع هستند كه مي توانند اين احساس را كنترل كنند.
بنابر اين بحث ضرورت ايجاد روابط اجتماعي مناسب براي نوجوان بسيار جدي است.
منبع: www.e-resaneh.com